نه رسم دیر و نه آئین کعبه میدانی


ندانمت چه کسی، کافری، مسلمانی

بمال و جاه چه نازی، که شخص نمرودی


بخورد و خواب چه سازی که نفس حیوانی

تمیز نیک و بد از هم نکردنت سهل است


بلاست اینکه تو بد نیک و نیک بد دانی

درین جهان ز تو حیوان بجٰان خود مانده


که ره بسی است ز تو تا جهٰان انسانی

بغیر انسان هر چیز گویمت شادی


بغیر آدم هر چیز خوانمت آنی

چه جانور کنمت نام مانده ام حیران


بهیچ جانوری غیر خود نمیمانی

چه لازم است مدارا د گر به دشمن و دوست


کنون که گشت رضی کشتی تو طوفانی